عشق
تنهاتر از همیشه، قلبی گوشه ی سینه ام نشسته!
آهسته تر از همیشه، در هر تپش نامی تکرار می شود با عشق!
آری! هنوز به یاد تو هستم؛
به یاد آن عشق!
اما تو نیستی...
مدتهاست که رفته ای!
... و عشقی که همیشه دم از آن می زدی را، شاید جا گذاشته ای روی
طاقچه ی خاطره ها!
من بی ادعا بودم در عاشقی، اما هنوز در کوچه پس کوچه های این عشق سرگردانم...
اما تو...
مدعیِ عاشقی... تو کجایی؟!
آهسته تر از همیشه، در هر تپش نامی تکرار می شود با عشق!
آری! هنوز به یاد تو هستم؛
به یاد آن عشق!
اما تو نیستی...
مدتهاست که رفته ای!
... و عشقی که همیشه دم از آن می زدی را، شاید جا گذاشته ای روی
طاقچه ی خاطره ها!
من بی ادعا بودم در عاشقی، اما هنوز در کوچه پس کوچه های این عشق سرگردانم...
اما تو...
مدعیِ عاشقی... تو کجایی؟!
*******
آن کس که از من وقت را پرسید
یک لحظه شاید اشک من را دید
از کوچه های غربت شعرم
صدها غزل از واژه هایم چید
با من نگفت از عشق از ماندن
اما سخنها گفت از تردید
هر لحظه در غربت مرا گریاند
هر لحظه در عزلت به من خندید
دستش چنان دست مرا پس زد
چشمان من از عشق او بارید
افسوس او در فصل فصل عشق
معنای بودن را نمی فهمید
یک لحظه شاید اشک من را دید
از کوچه های غربت شعرم
صدها غزل از واژه هایم چید
با من نگفت از عشق از ماندن
اما سخنها گفت از تردید
هر لحظه در غربت مرا گریاند
هر لحظه در عزلت به من خندید
دستش چنان دست مرا پس زد
چشمان من از عشق او بارید
افسوس او در فصل فصل عشق
معنای بودن را نمی فهمید
[ سه شنبه 90/4/28 ] [ 10:22 عصر ] [ afaride ]